شعری درباره سرنوشت فرزند
میگی بزار هر کاری | دلش می خواد کنه
یه روز ی تو عاق بت | کاراش اون می مونه
میگی بزار بریزه | بش کنه بپا شه
تو خی ابون که راه میره | پنجه بوکس ، چاقو با هاشه
چند تا نخ سی گار همیشه | توی جی باشه
یه زن جیر آوی زون به گر دن | خال کوبی ، رو دس تاشه
ان تظار داره ، جائی میره | یکی جلوی اون پا شه
کجا اینا به فک ر | ناموس و وطن بودن
از ورزش ها هم که | به فک ر کتک زدن بودن
دیگه ندارن اونا | روحیه ی جوون مردی
چون که تو رگا شون هست | اثر آم پول ، پودر و گردی
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در 16 تير 1395 ساعت 17:6 توسط سجاد
| تعداد بازديد : 136